نبردی از جنس سخن
حضرت سجاد عليه السلام به دستور یزید به اسارت درآمده بود اما یزیدیان نمی دانند که اسارت آزادمردمان، خود گواهی دیگر بر حقانیتشان خواهد بود بیدار دلان اسیر چنگ ستم، حتی در محبس حاکمان ظالم نیز ساکت نمی نشینند و اعتراض و افشاگری خویش را ادامه می دهند.
بدین سان حضرت سجاد به یزید گفت به او فرصتی دهد تا در مسجد خطبه ای بخواند. يزيد تحت شرایطی بود که ناچار شد جواز دهد؛ روز جمعه که فرا رسيد يکی از خطباى مزدور را به منبر فرستاد و دستور داد هر چه می تواند به على و حسين عليهما السلام اهانت کند و در مدح شيخين و يزيد سخن بگوید، آن خطيب نان به نرخ روز خور هم اطاعت کرد.
امام سجاد عليه السلام خواست تا یزید به وعده ای که خود داده وفا کند و فرصت خطبه دهد، يزيد از وعده اش پشيمان شد و حتی قول خویش را هم اجرا نكرد
معاويه دوم، پسر يزيد که فردی متعادل بود به پدرش گفت: خطبۀ اين مرد چه تأثيرى دارد؟ بگذار هر چه مىخواهد، بگويد.
يزيد گفت: شما اين خاندان را نمى شناسید، آنان علم و فصاحت را از هم به ارث مىبرند، از آن ترسانم كه خطبه اش در شهر فتنه اندازد و گريبانگير ما گردد.
يزيد همچنان از قبول پيشنهاد سرباز می زد تا آنکه مردم که همواره تاب تحمل سانسور و اختناق را ندارند از يزيد با اصرار و اعتراض خواستند بگذارد امام سجاد عليه السلام منبر رود.
يزيد گفت: چنانچه وی منبر رود، فرود نمی آید مگر اينكه من و خاندان ابوسفيان را رسوا كرده باشد
به يزيد گفته شد: اين نوجوان چه می تواند بکند؟
يزيد گفت: او از خاندانى است كه در طفولیت كامشان را با علم برداشتهاند.
سرانجام بواسطه پافشارى مردمی که می خواستند از اخبار واقعی اطلاع حاصل کنند، يزيد مجبور شد موافقت کند تا امام خطبه بخواند و سخن بگوید.
آنگاه امام سجاد عليه السلام به منبر رفته و پس از حمد خدا خطبهاى افشاگرانه خواند خطبه آنچنان تحریک بر انگیز بود که مردم همگی گريستند.
آن حضرت در خطبۀ رسا و تاریخی خویش چنین فرمود:
اى مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا نموده و ما را به هفت ويژگى بر ديگران فضيلت بخشيده . خدا به ما عطا نمود: علم، بردبارى، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت ما را در قلوب مؤمنين قرار داد، و خدا ما را بر سایرین فضل داد به اينكه پيامبر بزرگ اسلام، صديق (امير المؤمنين على عليه السلام)، جعفر طيار، شير خدا و شير رسول خدا صلى الله عليه و آله (حمزه)، و امام حسن و امام حسين عليه السلام دو فرزند بزرگوار رسول اكرم صلى الله عليه و آله را از ما قرار داد.[همکنون] هر كس من را شناخت كه شناخت. و اما براى آنان كه مرا نشناختند با معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان مىشناسانم.
اى مردم! من فرزند مكه و منايم، من فرزند زمزم و صفايم، من فرزند كسى هستم كه حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب نمود، من فرزند بهترين طواف و سعى كنندگانم، من فرزند بهترين حج كنندگان و لبیک گويانم، من فرزند آنم كه بر بُراق سوار گردید، من فرزند پيامبرى هستم كه در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى سير كرد، من فرزند آنم كه جبرئيل وی را به سدرة المنتهى برد و به مقام قرب ربوبى و نزديكترين جايگاه مقام بارى تعالى رسيد. من فرزند آنکس هستم كه با ملائكه آسمان نماز گزارد، من فرزند آن پيامبرم كه پروردگار بزرگ به او وحى كرد، من فرزند محمد مصطفى و على مرتضايم، من فرزند كسى هستم كه بينى گردنكشان را به خاك ماليد تا به كلمه توحيد اقرار كردند.
من پسر آن كسى هستم كه برابر پيامبر با دو شمشير و با دو نيزه مىرزميد، و دو بار هجرت و دو بار بيعت كرد، و در بدر و حنين با كافران پیکار نمود، و به اندازه چشم بر هم زدنى به خدا كفر نورزيد، من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبيا و از بين برنده مشركان و امير مسلمانان و فروغ جهادگران و زينت عبادت كنندگان و افتخار گريه كنندگانم، من فرزند بردبارترين بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بيت پيامبر هستم، من پسر آنم كه جبرئيل او را تأييد و ميكائيل او را يارى كرد، من فرزند آنم كه از حرم مسلمانان حمايت نمود و با مارقين و ناكثين و قاسطين نبرد کرد و با دشمنانش مبارزه كرد، من فرزند بهترين قريشم، من پسر اولين كسى هستم از مؤمنين كه دعوت خدا و پيامبر را پذيرفت، من پسر اول سبقت گيرنده اى در ايمان و شكننده كمر متجاوزان و از ميان برنده مشركانم، من فرزند آنم كه به مثابه تيرى از تيرهاى خدا براى منافقان و زبان حكمت عباد خداوند و يارى كننده دين خدا و ولى امر او، و بوستان حكمت خدا و حامل علم الهى بود....
او جوانمرد، سخاوتمند، نيكوچهره، جامع خيرها، سيد، بزرگوار، ابطحى، راضى به خواست خدا، پيشگام در مشكلات، شكيبا، دائما روزهدار، پاكيزه از هر آلودگى و بسيار نمازگزار بود . او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسيخت و شيرازه احزاب كفر را از هم پاشيد. او داراى قلبى ثابت و قوى و ارادهاى محكم و استوار و عزمى راسخ بود وهمانند شيرى شجاع كه وقتى نيزهها در جنگ به هم در مىآميخت آنها را همانند آسيا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراكنده مىساخت. او شير حجاز و آقا و بزرگ عراق است كه مكى و مدنى و خيفى و عقبى و بدرى و احدى و شجرى و مهاجرى (3) است، كه در همه اين صحنهها حضور داشت.او سيد عرب است و شير ميدان نبرد و وارث دو مشعر (4) ، و پدر دو فرزند: حسن و حسين. آرى او، همان او (كه اين صفات و ويژگيهاى ارزنده مختص اوست) جدم على بن ابى طالب است .
قرآن
ان مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقه من تراب...(ال عمران:۵۹)
قران در بحث خلقت انسان گاه مبداء آن را خاک، و گاه آب و نطفه عنوان نموده.
در اینجا توجه به یک نکته ضروری است : وقتی خلقت همه انسانها از خاک عنوان گردد منظور توجه دادن به مبداء بعید پیدایش همه انسانها است یعنی اگر چه هر بشری از پدر و مادرخویش متولد گشته اما در نهایت، خلقت همۀ آنان ریشه در خاک دارد و مرتبط با خاک است.
قران کریم با اشاره به خلقت حضرت آدم (ع) و دیگر انسانها وجه جمع میان کیفیت خلقت آنها را ذکر نموده: بداء خلق الانسان من طین- ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهین(سجده:۷و۸) و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد سپس نسل او را از عصاره ای از آب بی قدر آفرید.
همچنین آیات دوازده تا چهارده سوره مومنون یاد آور شده که خلقت ابتدایی انسان از گِل بود اما در ادامه، آفرینش نسل انسان به شکل نطفه در رحم قرار داده شده است. در کنار آیات یاد شده آیات دیگری هم به مطلبی در خلقت اولیه انسان اشاره دارد نکته ای که هم می تواند در تحلیل کیفیت خلقت انسان مورد توجه قرار گیرد و هم به لحاظ اخلاقی توجه خاصی به بشر دهد این است که خداوند متعال می فرماید انسان را خلق کردیم در حالیکه قبل از آن چیزی نبود.
در آیه ای می فرماید: او لا یذکر الانسان انا خلقناه من قبل ولم یک شیئا (مریم:۶۷) - آیا انسان بخاطر نمی آورد که ما پیش از این او را آفریدیم در حالی که چیزی نبود؟! و در آیه ی دیگری می فرماید: هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا(انسان:۱) آیا زمانی طولانی بر انسان گذشت که چیز قابل ذکری نبود؟
اینگونه است که آدمی با اندکی اندیشه می تواند عظمت خلقت خویش و قدر و منزلت مخلوقی به نام انسان را در یابد.
پای درس استاد
کلمات قصار حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی
* مرنج و مرنجان.
* در انجام حوائج مردم هر قدر که می توانی بکوش.
* آنکس که برای رضای خدا به خلق خدمت می کند نباید وقت معین کند.
* از تهجد و نماز شب غفلت نکن.
* تقوی و پرهیز را پیشۀ خود ساز.
* به آن مقدار تحصیل کن که از قید تقلید وا رهی.
* هر روز صدقه دهید اگر چه کم و ناچیز باشد.
* کمیل را در شب های جمعه ترک نکنید.
* برای رفع مشکلات، با توجه [و حضور قلب] بعد از نماز صبح رو به قبله سوره یاسین را بخوانید.
* ممکن را چه حد که در دستگاه خلقت اظهار وجود کند هر چه هست اوست و همه از اوست.
شیخ حسنعلی اصفهانی(ره) فرزند علی اکبر فرزند رجبعلی مقدادی اصفهانی(ره)، در خانواده زهد و تقوی و پارسائی چشم به جهان گشود، پدر وی مرحوم ملاّ علی اکبر، مردی زاهد و پرهیزگار و معاشر اهل علم و تقوی و ملازم مردان حق و حقیقت بود و در عین حال از راه کسب، روزی خود و خانواده را تحصیل می کرد مرحوم حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی از عالمان و عارفان بزرگ جهان اسلام بودند که روش و سیره رفتاری ایشان الگوی بزرگ و مهمی برای علاقمندان به عرفان و معنویت گردیده. امروزه خیل عظیمی از جوانان، دانشجویان و مردم دوست دار عرفان همواره با مطالعه در وضع زندگی ایشان یا با زیارت و اجرای اندرزهای آن عارف بزرگ، بر بار معنوی و عرفانی خود می افزایند.
ایشان محل استقرار کرسی امام رضا علیه السلام را برای مدفن خود، پیش بینی و وصیت فرمودند و بالاخره، در همان نقطه نیز مدفون شدند.
بین حضرت عیسی در امت مسیح و حضرت امام حسین در امت اسلام شباهتهایی هست
از حیث مادر که مریم «سیدة النساء»است و حضرت زهرا نیز همچنین.
شباهت دیگر آنها در عقیده ای است که مردم در مساله « تفدیه » پیدا کردند و خیال کردند که آن دو بزرگوار کشته شدند که گناه دیگر مردمان را به گردن بگیرند و دیگران آزاد باشند و تکلیف از مردم ساقط شد.
شباهت دیگر در زکی و مبارک بودن است،یعنی هر دو وجود برکت خیز فوق العاده شدند(و جعلنی مبارکا).
برکت عبارت است از نموّ در خیر،چنانکه از تفسیر مجمع البیان و صافی و غیره بر می آید
همان طور که یک زمین مبارک است مثل زمین فلسطین(و بارکنا حوله...) همان طور که بعضی آبها پر برکتند مثل آب باران (و نزلنا من السماء ماء مبارکا)،همان طور که بعضی حیوانها مبارک و پر برکتند مثل گوسفند،همان طور هم بعضی انسانها واقعا«وجود مبارک »می باشند و در باره آنها تعارف نیست،زمینی هستند که همه ساله محصول می دهند،بارانی هستند دائم.
داستان فطرس ملک،رمزی است از برکت وجود سید الشهداء که بال شکسته ها با تماس به او صاحب بال و پر می شوند، افراد و ملتها اگر براستی خود را به مهد حسین بمالند از جزایر دور افتاده رهایی می یابند و آزاد می شوند. بدون شک مکتب حسینی راه نجات این امت است زیرا کرسی حسین کرسی امر به معروف و نهی از منکر است.آنچنانکه از سورة الشعراء بر می آید،ظهور پیغمبران در فترتها به علت شیوع مفاسد بوده است. ولی ما می بینیم مکتب زنده حسین،ظهور حسین است در همه اعصار،یعنی در هر سال و هر محرم امام حسین به صورت یک مصلح عالی ظهور می کند...
یک شباهت دیگر این است که مسیحیان و مسلمانان، هم "ولادت" و هم، "رفتنِ" این دو را بزرگ می شمارند با این تفاوت که آنها در هر دو مرحله به...شادی می پردازند
ما و مسیحیان، ولادت و کشته شدن هر یک از حضرت سید الشهداء و مسیح را بزرگ می داریم با این تفاوت که آنها در هر دو مورد جشن می گیرند و ما تنها ولادت را جشن گرفته و در شهادت امام حسین سوگواری می کنیم. آنها روزی را که به عقیده خودشان مسیح در آن روز بعد از کشته شدن عروج کرده نیز جشن می گیرند.
شاید شباهت بین عیسی و سید الشهداء در یک امر دیگر هم باشد و آن عدم سابقه اسمی است،و شاید این جهت مربوط به یحیی باشد نه عیسی،و در این صورت شباهت بین حسین علیه السلام و یحیی است،کما اینکه این دو در شهادت با هم شبیه اند و هر دو شهید امر به معروف و نهی از منکرند (و ان من هو ان الدنیا ان راس یحیی اهدی الی بغی من بغایا بنی اسرائیل).
شباهت دیگر بین آنها در انصار و حواریین است (کما قال عیسی بن مریم للحواریین من انصاری الی الله...) سید الشهداء نیز در شب عاشورا حواریین خود را انتخاب کرد.
مولوی در جلد سوم مثنوی داستان ظهور روح القدس را بر مریم به نحو عالی ذکر کرده است.
مجموع شباهتها با عیسی علیه السلام: در مادر از نظر سیدة النساء بودن،صدیقه بودن،بتول عذرا بودن،مخاطب ملائکه بودن... در برّ به والدین، در اعتقاد تفدیه، در مبارک بودن، در بزرگداشت ولادت و وفات، در عدم سابقه اسمی، و در انصار و حواریین، و با یحیی در شهادت.(تلخیصی از:مجموعه آثار شهید مطهری ج 17)
معرفی سایت
چهل دستورالعمل برگزيده از آثارامام خمينى قدس سره.
سالك ,در هر مقطعى بايد نور رااز نار شناسد
سالك را در هر مرحله , راق و يراقى بايد تااز دامها . برهد
www.balagh.net/persian/akhlaq/akhlaq_dastor/22.htm
با مراجعه به این ریز آدرس می توانید چهل دستور العمل اخلاقی عرفانی از بیانات و توصیه های حضرت آیت الله العظمی امام خمینی دریافت نمایید.
بیان رون احکام
گوش دادن به خنده زن نامحرم
گوش دادن به خنده زن نامحرم اگر موجب مفسده نباشد چه حكمى دارد و در صورتى كه مفسده داشته باشد چه حكمى دارد؟
استفتائات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در مواردى كه مفاسد خاصّى بر آن مترتب نشود مانعى ندارد.
امام مسلمانان از زبان مسیحیان
هم زمانیِ نسبی ایام بزرگداشت امام حسین(ع) با میلاد حضرت مسیح(ع)این پیامبر عزیز و والا مقام، دستاویز خوبی است تا ضمن تکریم این پیامبر اولو العزم، به پیروان مکتب حضرت مسیح(ع) و مکتب امام حسین(ع) بپردازیم.
اگر در چند کلمه بخواهیم اشتراکی میان این دو مکتب، بیان نماییم اصلاح امور و ترویج خوبی ها را عنوان می نماییم.
در این مقال، بر آنیم دو موضوع نسبتا مرتبط را پی گیر باشیم: یکی نقش تعالیم مسیحیتِ اصیل در دفاع از حریّت و آزادگی، دیگری آراء مسیحیان و صاحبان دیگر ادیان در زمینه ماجرای عاشورا و امام حسین.
وهب کیست؟
وهب ، جوانی مسیحی بود که همراه مادر و همسرمسیحی اش توسط امامحسین(ع) به آئین اسلام گرایش پیدا کرده بود. از شب دامادی وی تا روز عاشورا بیش از 17 روز نگذشته بود. او عاشقانه به کارزار شتافت و پس از پیکاری سخت به شهادت رسید. یزیدیانی که از اسلام، تنها ادعای آن را داشتند، سر این جوانِ جوانمرد را از تن جدا کردند و به سوی سپاه امامحسین (ع) پرتاب نمودند. مادر وهب که زن نترسی بود سر فرزندش را برداشت و بوسید و گفت : شکر خدا که رویم را به شهادت تو در پیش حسین (ع) سپید نمود. آن گاه به پیمانشکنان کوفی رو کرد و گفت:... گواهی میدهم که مسیحیان ویهودیان بر شما شرف دارند.
هانیه، همسر جوان وهب خود را به جسم آرام و بی جان شوهرش رساند، پیوسته خونها را از پیکر او پاک میکرد و میگفت: بهشت گوارایت باد
شمر وقتی که او را دید به غلامش فرمان داد او را بکشد. غلام نیز فرمان را اجرا نموده و بر آن نو عروس حمله ور گردید و او را کشت. هانیه نخستین زنی بود که در کربلا در راه دفاع از حریم امام حسینعلیه السلام به شهادت رسید.
وهب هنگام شهادت تازه دامادی بیست و پنج ساله بود.
مسیحیان چه می گویند؟
از نگاه "جرج جرداق" دانشمند مسيحي، امام حسين (ع) مظهر علم و دانايي است. اين نويسنده يادآور مي شود: وقتي يزيد مردم را تشويق به قتل حسين(ع) و مامور به خونريزي مي کرد، سپاهيان يزید مي گفتند چه مبلغ مي دهي؟
اما یاران حسين(ع) به او مي گفتند: ما با تو هستيم حتی اگر هفتاد بار کشته شويم...
آنتوان بارا از پژوهشگران مسيحي است که در کتاب"حسين در انديشه مسيحيت" خود حقيقت شخصيت امام حسين(ع) را اينگونه بيان کرده است: من درمورد زندگي و حرکت حسين(ع) بيشتر به بعد انقلابي شخصيت ايشان شيفته شده ام، چرا که آن حضرت در مرام نامه قيام خود اعلام مي کند:"من از روي هوسراني و خوشگذراني و براي فساد و ستمگري قيام نکرده ام بلکه قيام من براي اصلاح در امت جدم و براي امر به معروف و نهي از منکر و حرکت براساس سيره جد و پدرم است
اين نويسنده ادامه مي دهد: بعد ديگر شخصيت امام حسين(ع) که مرا شيفته خود کرده، تواضع ايشان در کنار روح انقلابي است، اين دو خصيصه نمي تواند در يک شخص جمع شود
تواضع، از صفات و ويژگي هاي برگزيدگان خداست، برگزيدگان درعين احساس عزت و آزادگي و سرافرازي در برابر دشمنان، تواضع خاص خود را دارند، اين بعد عظيمي است که از ويژگي امام به شمار مي رود.
توماس کارلايل" فيلسوف و مورخ اروپايي نيز معتقد است:"بهترين درسي که از کربلا مي گيريم، اين است که حسين (ع) و يارانش ايمان استوار به خدا داشتند و پيروزي حسين(ع) با وجود اقليتي که داشت، باعث شگفتي من است
دوحکایت ، دو پند
*روزی حضرت عیسی علیه السلام به حواریون (یاران) خود فرمودند: می خواهم کاری انجام دهم، از انجام آن جلوگیری نکنید. حواریون پذیرفتند. آن حضرت برخاستند و دست و پاهای آنها را شستند. آنها عرض نمودند: ای روح خدا ما به این کار سزاوارتریم . حضرت عیسی علیه السلام فرمودند: انسانی که اهل علم است به تواضع و فروتنی سزاوارتر است. من این کار را انجام دادم تا شما بعد از من با مردم اینگونه متواضع باشید. و سپس فرمودند :
بنای حکمت با تواضع ساخته می شود نه با تکبر. زراعت در زمین نرم می روید نه در زمین سخت.
*حواریون که همواره در سفرها حضرت عیسی علیه السلام را همراهی می کردند، هرگاه گرسنه یا تشنه می شدند، به فرمان الهی غذا و آب برایشان فراهم می شد. آنان این عمل را نوعی افتخار برای خود پنداشتند و از آن حضرت پرسیدند: آیا کسی بالاتر از ما پیدا می شود؟ حضرت عیسی علیه السلام به آنها فرمود: آری بهتر از شما کسی است که زحمت بکشد و از تلاش خود نان بخورد. حواریون پس از این سخن به انجام کار در بین مردم و گرفتن حق الزحمه مشغول شدند و به دیگران آموختند که کار و کوشش مایه سرافکندگی نیست، بلکه عبادت حق است و کسی که از دسترنج خود هزینه زندگی را تامین کند، از سربلندترین مردمان است.(بر گرفته از پایگاه اینترنتی حوزه)
معرفی سایت
http://www.emamhossein.com
زنان و عاشورا
راویان و عاشورا
عاشورا در نگاه دیگران
آنتون بارا کیست
ویژگیهای کتاب حسین (ع) در اندیشه مسیحیت
آنچه خواندیم گوشه ای بود از محتویات سایتی که با نام امام حسین مزین است.
یکی از ویژگیهای این سایت، پرداختن به نظریات مسحیان و صاحبان دیگر ادیان حول محور عاشوراست
بیان روان احکام
بعضی از مسلمانان عیدهای مسیحیان را جشن می گیرندآیا این کار اشکال ندارد؟
جشن گرفتن میلاد حضرت عیسی مسیح علی نبینا و آله و علیه السلام اشکال ندارد
استفتائات مقام معظم رهبری سوال 1382
پای درس استاد
علم نوری، حرکت روحانی می خواهد، احتیاج به حرکت جسمانی ندارد. لازم نیست انسان از محل خودش برای کسب آن حرکت و مسافرت کند، بلکه با حرکت روحانی به این علوم نائل می شود.
این در صورتی است که مبادی و مقدمات آن مهیا باشد ... . مبادی این علوم از انبیاء است.
تمام علوم به علم انبیاء و اولیاء و اوصیاء باز می گردد. برای نیل به آن، آدم باید خودش را درست کند. این علوم، اختیاری نیست
اگر مبادی درست شد، این علوم غرس می شود و تا ابد روشن می شوید. اساس این علوم اخلاص در عمل و طهارت و پاکدامنی است. هر کس از این مسیر نرود پشیمان می شود و ضرر می بیند: والعصر ان الانسان لفی خسر
در این بیان عرشی ایشان اشاره به حدیث شریف دارد که می فرماید
ما اخلص عبد لله عزوجل اربعین صباحاً الا جرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه: هیچ بنده ای عمل خود را چهل روز برای خدا خالص نکرد، مگر اینکه چشمه های حکمت از قلب او بر زبانش جاری شود
باید از تخیلات شیطانی و اوهام صرف نظر کرد و مرد خدا شد، تا به معارف حق نائل آمد اگر حرکت کنیم، اگر به طور کامل هم نائل نشویم فی الجمله نائل می شویم.
انسان همیشه از لذات روحانی می تواند بهره مند باشد، باید خود را به آن لذات برساند. لذات روحانی نصیب زبان هرزه و چشم هرزه نمی شود باید خود را اصلاح کرد از مبادی شروع کنید، اگر خود را در حد خودتان اصلاح کنید، با همان می فهمید که خدایی هست؛
آن سازندگی که توحید دارد، سازندگی فوق العاده قابل توجهی است. شاید بسیاری از عبادتها برای اینست که انسان را موحد کند
مرحوم آیت الله العظمی بهاء الدینی
بیان روان احکام
چت کردن با اشخاص مختلف، به انگیزۀ پیدا کردن فرد مورد نظر برای ازدواج با او چه حکمی دارد؟
اگر بدون قصد لذت و ترس افتادن به گناه باشد و باعث مفسده نشود اشکال ندارد.
(احکام ازدواج ص62 تنظیم و نظارت نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها)
معرفی سایت
www.mahdeghoran.com
سایت رسمی مهد قرآن که اخیرا نوسازی گردیده همکنون با ارائۀ مطالبی ا ز این دست در حال خدمات دهی به کاربران می باشد:
ابداع سريعترين روش تحقيق در قرآن
دوره هاي عمومي تربيت مربي موسسه مهد قرآن آغاز شد
مرکز آموزشهاي تخصصي مؤسسه مهد قرآن افتتاح شد
تشکيل کرسي تلاوت ويژه بانوان
مهد شکوفه ها
این سایت به سه زبان فارسی عربی و انگلیسی سرویس دهی می کند
یک نکته یک حکایت
خنده امام باقر(ع(
ابوخالد کابلی می گوید خدمت امام باقر رسیدم برایم غذایی آورد که خوشبو تر از آن نخورده بودم.
فرمود: غذای ما چگونه بود؟
عرض کردم فدایت شوم چقدر خوشبو و لذیذ بود، جز اینکه در اندیشۀ یک آیه از قرآن فرو رفتم و گوارایم نشد.
فرمود کدام آیه؟
عرض کردم: ثم لتُسئلنّ عن النّعیم...
امام چنان خندید که دندانهای مبارکش از خنده سفید شد.
امام باقر(ع) و شرکت در مسابقه
نام مبارک امام پنجم محمد بود، باقر لقب ایشان و کنیه شان ابو جعفر.
ایشان سوم صفر سال 57 متولد گردیدند. پدر گرامی آن حضرت، امام سجاد علیه السلام و مادرشان فاطمه دختر امام حسن(ع ) و امام جعفر صادق علیه السلام فرزند ایشان می باشند.
حضرت صادق (ع) یکی از کرامات پدر را با اینگونه مضمونی نقل می فرمایند: با پدرم به دربار هشام وارد گشتیم، هشام بر تخت نشسته بود و ملازمین و سپاهیانش با اسلحه ایستاده.
هدفی مقابل جمع قرار داده و بزرگان به تیر اندازی مشغول بودند .
با ورودمان به آن جمع در حالی که پدرم جلوتر حرکت می کرد و من پشت سر او، نگاه هشام به پدرم افتاد و گفت: ای محمد! تو نیز با بزرگان قوم من مسابقه بده و تیر اندازی نما.
امام باقر(ع) فرمودند: دیگر سنّ من از این کارها گذشته، اگر صلاح بدانی معاف باشم. هشام گفت: به حق کسی که ما را با دینش عزت بخشید و محمد (ص) را مبعوث نمود معافت نخواهم داشت. بعد به یکی از بزرگان بنی امیه اشاره کرد تا کمانش را به پدرم دهد.
پدرم کمان را گرفت. تیری در چله کمان قرار داد، نشانه گرفت و رها کرد. تیر وسط هدف بنشست، پدرم تیر دوم را نشانه گرفت، تیر دوم هم وسط تیر اول فرود آمد و همین طور تا نه تیر...!
هشام نمی توانست خویشتنداری نماید. تا این که گفت: ای ابو جعفر! تو می گفتی که سنت از این کارها گذشته! حال آنکه تو قهرمان تیر اندازان عرب و عجم هستی...
هشام برخاست و با پدرم معانقه نمود و او را در سمت راست خود جای داد. آنگاه با من معانقه کرد و من هم سمت راست پدرم نشستم.
هشام با تمام توجه مشغول گفتگو با پدرم شد و گفت: ای محمد! قریش همواره بر عرب و عجم پیشوایی خواهد داشت، تا آن هنگام که کسی مثل تو بین قریش باشد. راستی که چه نیکو تیر می اندازی.
در مورد عظمت حضرت باقر علیه السلام همین بس که رسول گرامی اسلام(ص) روزی نزد یکی از یارانشان به نام جابر از حضرت امام باقر علیه السلام یاد نموده و به جابر فرمودن: انک ستدرک رجلا منی اسمه اسمی و شمائله شمائلی، یبقر العلم بقرا
بدرستی که تو مردی از خاندان من را درک خواهی نمود او همنام و هم شمایل من است. او سرچشمه های علم و دانش را می شکافد و به دیگران توضیح داده و تفسیر می کند.»
وقایع مهم ماه صفر
* روز اول صفر:
_ آغاز نبرد صفین سال 37 هجری.
_ ورود اسرای اهل بیت(ع) به شام سال 61 هجری قمری.
_ شهادت جناب زید فرزند امام زین العابدین(ع).
* روز سوم صفر:
_ میلاد حضرت امام باقر علیه السلام سال 57 هجری قمری.
_ ارتحال میرزا علی شاه آبادی سال 1369 قمری.
* روز پنجم صفر:
_ شهادت دختر سه ساله امام حسین(ع) در خرابۀ شام سال 61 هجری.
* روز هفتم صفر:
_ میلاد حضرت امام کاظم علیه السلام سال 128.
_ ارتحال آیت الله العظمی مرعشی نجفی موسس کتابخانه مشهور قم و مرجع عالیقدر شیعه سال 14411قمری.
* روز هشتم صفر:
_ رحلت اول فقیه اسلام حضرت سلمان فارسی رضوان الله علیه سال 36
_ ارتحال مولف معجم رجال الحدیث آیت الله العظمی خوئی سال 1413 قمری.
* روز نهم:
_ شهادت حضرت عمار یاسر در جنگ صفین سال 37 قمری.
_ شروع نبرد نهروان در سال 38 هجری.
* روز چهاردهم صفر:
_ شهادت محمد بن ابی بکر سال 38 قمری.
* روز بیستم صفر:
_ اربعین حضرت امام حسین و بازگشت اهل بیت از شام به کربلا سال 61 هجری.
* روز بیست و ششم:
_ تجهیز لشکر اسامه (جوانی دلیر که توسط پیامبر اسلام بعنوان فرمانده لشکر اسلام انتخاب گشت)
* روز بیست و هشتم صفر:
_ رحلت جانسوز اشرف کائنات حضرت محمد مصطفی صلوات اله علیه و آله سال 11.
_ شهادت سبط اکبر امام دوم شیعیان حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام.
* روز آخر صفر:
_ شهادت حضرت امام رضا علیه السلام در سال 203 هجری قمری.
پای درس استاد(1)
عزت نفس
بی گمان انسانها به هم نیاز مندند و ارائۀ نیاز به اهلش نمی تواند کسر شأن باشد اما در پیچ و خم روزگار، گاه به افرادی بر می خوریم که لیاقت اینکه امین مان قرار بگیرند را ندارند.
افرادی که پس از برآورده ساختن حاجت برادر مومن، بر او منت می گذارند یا آنکه اصلا اگر انسان حاجتمندی را ببینند در صدد کمک نیز بر نمی آیند.
امام على علیه السلام فرموده است:
ماء وجهك جامد تقطره السؤال، فانظر عند من تقطره؟
آبروى تو، جامد است و با سؤال و درخواست، قطره قطره مى چکد. پس بنگر قطرات آبرو را پیش چه كسى صرف می کنی
آری انسان مومن و متخلق به اخلاق اسلامی قطعا دارای عزت نفس است و حاضر نیست نزد هر کسی ابراز ضعف و ناتوانی نماید.
آدمى عزیز است و رفاه هم دوست داشتنى، اما جایگاه انسانیت بالاتر از هر چیز است و شخصیت و آبرو قیمتى بسیار بالاتر از مال و منال دارد. «كرامت نفس» نیز، ارزشى برتر از معادلات و محاسبات مادى دارد.
مولای متقیان می فرمایند:
خویشتن را از هر چه كه پست باشد، والاتر بدان و پرهیز كن. هر چند تو را به خواستهها و آمالت برساند. چرا كه تو هرگز از آنچه كه از«خویش» مىدهى، چیزى عوض نخواهى یافت.
اینگونه است که صاحبان «عزت نفس»، هرگز آبروى خود را به كف نانى نمىفروشند و به خاطر «مناعت طبع»، هرگز خواستههاى دل را زمینهساز حقارت و زبونى و خفت و خوارى نمىكنند.
نخواه، تا عزیز بمانى. طمع مدار، تا سربلند باشى و قانع باش، تا اسیر نگردى.
این رهنمود مولاى آزادگان حضرت علی(ع) است كه فرمود: «القناعة تؤدى الى العز» قناعت، عزت مىآورد. و نیز سخن او است كه: عزت، همراه با ناامیدى از دست مردم است. به آنچه دارى قانع باش و به داشتههایت بساز، تا عزیز باشى
با نگاه به : پایگاه اینترنتی تبیان
پای درس استاد (رزرو)
علم نوری، حرکت روحانی می خواهد، احتیاج به حرکت جسمانی ندارد. لازم نیست انسان از محل خودش برای کسب آن حرکت و مسافرت کند، بلکه با حرکت روحانی به این علوم نائل می شود.
این در صورتی است که مبادی و مقدمات آن مهیا باشد ... . مبادی این علوم از انبیاء است.
تمام علوم به علم انبیاء و اولیاء و اوصیاء باز می گردد. برای نیل به آن، آدم باید خودش را درست کند. این علوم، اختیاری نیست
اگر مبادی درست شد، این علوم غرس می شود و تا ابد روشن می شوید. اساس این علوم اخلاص در عمل و طهارت و پاکدامنی است. هر کس از این مسیر نرود پشیمان می شود و ضرر می بیند: والعصر ان الانسان لفی خسر
در این بیان عرشی ایشان اشاره به حدیث شریف دارد که می فرماید
ما اخلص عبد لله عزوجل اربعین صباحاً الا جرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه: هیچ بنده ای عمل خود را چهل روز برای خدا خالص نکرد، مگر اینکه چشمه های حکمت از قلب او بر زبانش جاری شود
باید از تخیلات شیطانی و اوهام صرف نظر کرد و مرد خدا شد، تا به معارف حق نائل آمد اگر حرکت کنیم، اگر به طور کامل هم نائل نشویم فی الجمله نائل می شویم.
انسان همیشه از لذات روحانی می تواند بهره مند باشد، باید خود را به آن لذات برساند. لذات روحانی نصیب زبان هرزه و چشم هرزه نمی شود باید خود را اصلاح کرد از مبادی شروع کنید، اگر خود را در حد خودتان اصلاح کنید، با همان می فهمید که خدایی هست؛
آن سازندگی که توحید دارد، سازندگی فوق العاده قابل توجهی است. شاید بسیاری از عبادتها برای اینست که انسان را موحد کند
مرحوم آیت الله العظمی بهاء الدینی
هفتاد و دو اقلیّتِ همیشه پیروز
* داستان یزیدها و میمون هایشان *
یزید میمونى داشت كه او را ابوقیس نامیده بود. این میمون را همیشه در كنار خود مى گذاشت و از کاسه شراب خود به او مى نوشانید. یزید مدعی بود این میمون یكى از یهودیان بنى اسرائیل است !!! گاه، این میمون را بر گردن خری كه برای مسابقه تعلیم یافته بود سوار مى كرد و به مسابقه مى فرستاد! یك روز این میمون در مسابقه پیش افتاد، یزید شاد شد و شعرى در تشویق آن حیوان سرود روزی از روزها نیز ابو قیس از خر می افتد و می میرد وقتى این میمون که محبوب حاکم بود مُرد. یزید اعلان عزای عمومی نمود. جناب پادشاه که بسیار غمگین شده بود فرمان داد جنازۀ میمون را كفن و دفن كنند و مردم برایش عزادارى بر پا نمایند.
یزید چون بطور کلی مادرش زنی صحرا نشين بود، اخلاق باديه نشينى داشت. او با سگ و ميمون انس و علاقه خاصی داشت.
*آنوقت که فاتحه اسلام را بايد خواند...
مسعودى در مروج الذهب مى نويسد: (يزيد) ميمون را لباس هاى حرير و زيبا بپوشانيد و در پهلو دست خود بالاتر از رجال كشورى و لشكرى مى نشاند
اين است كه امام حسين عليه السلام فرمود: و على الاسلام اذ قد بليت الامه براع مثل يزيد
آری براستی که فاتحه اسلام را بايد خواندوقتی میمون باز بیابان گردی چون یزید بر مردم حاکم شود.
بى تردید حکومت یزید بر اساس لیاقت و مشروعیت الهى و مقبولیت مردمى تشکیل نشد، چرا که او ویژگى هاى یک رهبر اسلامى را نداشت. مردم و به ویژه خردمندان جامعه یزید را مى شناختند و او را فاسق و فاقد مدیریت مى دانستند. حتى طرف داران معاویه نیز به این مطلب آگاهى داشتند و بر او خرده گرفتند. هنگامى که معاویه به «زیاد»، فرمان دار مدینه نامه نوشت که براى یزید بیعت بگیرد وى در جواب نوشت: یزید، مردى است که با سگ ها و میمون ها بازى مى کند و جامه هاى رنگارنگ مى پوشد و پیوسته شراب مى نوشد... اگر مردم را به بیعت وى بخوانیم به ما چه خواهند گفت؟
*فواید بیعت نکردن با رژیم ستمگر
و اما چرا آن جناب حتی با وجود اصرار ها و تهدید های فراوان، حاضر نشد حکومت خود ساخته و پوشالی یزیدیان را بعنوان حکومتی واقعی بپذیرد؟
باید گفت: بیعت نکردن حضرت حسین(ع) با حکومت جور و ستم، نامشروع بودن حکومت یزیدی را بیش از پیش اثبات می کرد. نیز این ذهنیت را میان مردم تقویت می کرد که نباید بواسطه ترس از قدرت کسی، حکومت ستمگرانه اش راپذیرفت.
مردم شهرکوفه بعد از بیعت نکردن حضرت حسین(ع) بود که از حضرت دعوت به حضور کردند. آنان مخالفت خود را با حکومت یزید رسما اعلام کردند و این خود اهمیت بیعت نکردن امام حسین را می رساند. چرا که بیعت آن حضرت پایه گذار ستم ستیزی شده بود و نقطه آغازی برای شکل گیری موج اعتراضات مردمی به حاکمان زورگو شد.
در حقیقت امام حسین پایه گذار مکتبی شد به نام مکتب ظلم ستیزی. ایشان شجاعت در برابر ستمگرانی که به زور می خواهند بر مردم حاکم باشند را به تاریخ آموزاند.
او به تاریخ آموزاند:
اینگونه نیست که اکثریت، همواره پیروز باشد حتی اگر بد باشد.
اینگونه نیست که اکثریت، همواره خوب باشد حتی اگر ستمگر باشد.
افزون بر اینها، بیعت نکردن امام حسین(ع) زمینه اعتراضات و قیام هاى بعدى را فراهم کرد.
«در نتیجه قیام حضرت سید الشهدا مردم متوجه شدند که بنى امیه، خلیفۀ به حقِ رسول خدا (ص) نیستند. این اولین خدمتى بود که حسین بن على (ع) با قیام خود انجام داد» (درپرتو آذرخش ص38 آیة اللّه مصباح)
بیعت فرضی حضرت حسین(ع) با یزیدیان دو فایده براى حکومتِ جور می داشت: یکى، زمینه بیعت و سکوت دیگران را فراهم مى کرد و دوم، موجب مشروع جلوه کردن حکومت جعلی و مزعوم یزیدیان مى شد.
بعد از مرگ معاویه، یزید به استان دار مدینه دستور داد که از امام حسین(ع) بیعت بگیرد. آن جناب که از ذریه رسول خدا بود شجاعانه فرمود: ما از خاندان نبوت و معدن رسالت و جاى گاه رفیع رفت و آمد فرشتگانیم، در حالى که یزید مردى است فاسق، مى گسار و قاتل بى گناهان؛ او کسى است که آشکارا مرتکب فسق و فجور مى شود. بنابر این هرگز شخصى چون من، با مردى همانند وى بیعت نخواهد کرد
عدم بیعت امام حسین (ع) در حقیقت موجب نابودى حکومت ستمگرانۀ امویان شد. بررسى تاریخ حکومت بنى امیه نشان مى دهد حکومت کوتاه آنان با مشکلات و بحران هاى فراوانى روبرو شد و دوام پیدا نکرد.
عباس محمود عقاد مى نویسد: «دست آورد دولت بنى امیه این شد که کشورى به آن وسعت و پهناورى، به اندازه عمر طبیعى یک انسان نپایید و از چنگشان بیرون رفت. امروزه که گذشته هر دو طرف را در ترازو مى گذاریم و حساب برد و باخت هر یک را مى سنجیم، پیروزمند روز کربلا (یزید) را مغلوب تر از مغلوب و شکست خورده مى بینیم و پیروزى را کاملاً با حریف او (امام حسین علیه السلام)مى یابیم
*واما امروز
شما ای همشهری عزیز و ای نماز گذار جمعه، خود قضاوت کنید: یزیدیان امروز کیانند؟ آنان که نماز جمعه را چهار شنبه می خواندند، کدو را همچون حیوانی، ذبح می کردند و خوراک مغز گنجشک طبخ می نمودند آیا امروز فرزندانی یا رهروانیندارند؟
طبق دستور مقامات عربستان، اطراف غار حراء چند قلاده ميمون دستآموز رها شده كه با زاد و ولد تعداد آنها زياد شده و چهره زشت و توهينآميزي به آن محل داده و باعث تحقیر زائران می شود. اين درحالي است كه در مقابل، شاهد ساخت بازارها و مراكز خريد مجللي هستيم كه انسان را ياد شهرهاي توريستي اروپا می اندازد.
آیا اقدام سران سعودي در توهين به محل نزول وحي الهي، یکی از نمونه های بارز پیروی سیرۀ یزیدیان نیست؟
شایسته است از مکتب سیدمان "حسین" درس همیشگی زیر بار ظالم نرفتن را بیاموزیم.
قرآن درس زندگی
اكثريت دليل پاكى نيست
قل لا یستوی الخبیث والطیب ولو اعجبک الکثره الخبیث
بگو : ناپاک و پاک برابر نيستند، هر چند فراوانی ناپاک تو را به اعجاب افکند پس ای خردمندان ، از خدای بترسيد ، باشد که رستگار گرديد
در واقع آنچه براى شناسائى خوب از بد (خبيث از طيب ) لازم است اكثريتِ كيفى است نه اكثريت كمى ، يعنى افكار قويتر و والاتر و عاليتر و انديشه هاى تواناتر و پاكتر لازم است نه كثرت نفراتِ طرفدار.
اين مساله شايد با مذاق بعضى از مردم امروز سازگار نباشد كه بر اثر تلقينات و تبليغاتى كوشش شده، هميشه تمايلات اكثريت را به عنوان يك مقياس سنجش نيك از بد بخورد آنها بدهند، تا آنجا كه باور كرده اند، حق يعنى چيزى كه اكثريت بپسندد، و خوب چيزى است كه اكثريت به آن مايل باشد در حالى كه چنين نيست(تفسیر نمونه)
جالب اینجاست که گاه، حتی اکثریت هم چیزی را نمی پسندد اما سیل تبلیغات، این را وانمود می کند که اکثریت فلان چیز را پسندیده.
خلاصه آنکه ملاك در ارزشها، حقّ وباطل است، تقوی است عقل است منطق است نه كثرت و قلّت.
لذا نبايد تمايلات و خواستههاى اكثريت را مقياس حقّ و عدالت پنداشت و حقيقت را همان چيزى تصوّر كرد كه اكثريت مىپسندند. و متأسّفانه راز نگونسارى بسيارى، در همه قرون و اعصار همين پندار بىاساس بوده و هست.(مجمع البیان)
آری اقلیت همواره ضعیف و دور از حق نیست بلکه در برخی موارد پیروز حقیقی نیز می باشد. و این ؛ در ماجرای کربلا آشکار است.
در نهضت حسین(ع) اقلیتی برحق وجود دارد که بر مسیر انسانیت است، اما به دلیل خونخوار و خونریز بودن طرف مقابل شکست ظاهری از آنشان است. اگر نیک بنگریم در می یابیم آنانکه از نظر عددی کمتر بودند از نظر ادله و براهین و مسندات عقلی و نقلی در اکثریتند، محبوبند و جاودانۀ تاریخ.
پای درس استاد(1)
کلمات قصار، شیخ جعفر مجتهدی
*بی حرمتی به آل الله آدمی را عاقبت به شر می کند و محبت به آنها عاقبت به خیر .
*خدمت خالصانه به خلق خدا خصوصا به شیعیان و محبان آل الله راه دور و دراز مقصد را نزدیک می کند .
*اگر دلی را شکسته باشید هیچ عمل خیری نمی تواند شما را از پیامدهای آن نجات دهد .
*باید دیگران را به مقصد برسانیم تا به مقصد برسانندمان .
*محبت امام حسین علیه السلام محک ایمان است .
* هر كس كه نام آقا امام حسین (علیه السلام) را بشنود از میزان انقلاب خاطری كه پیدا میكند پایه ایمانش را میتوان فهمید .
*کوتاه ترین و مطمئن ترین راه، محبت اهل بیت و خدمت خاصانه به خلق خداست .
*گناه، حجاب میان خالق و مخلوق است . این آلودگی ها را به آب توبه بشویید .
*سالکی که طعم محبت اهل بیت (علیهم السلام) را نچشیده باشد به جایی نمی رسد .
* هر آینه که چشمانم را بر هم می نهم به همت مولایم همه عالم را مشاهده میکنم .
*حضرت ولی عصر (عج) بیشتر از من و شما بی قرار ظهورند .
یکی از خصلت های اساتید اخلاق و عرفان، اهمیت خاصی بود که برای اهل بیت(ع) و خاندان عصمت قائل بودندو عارف بزرگوار شیخ جعفر مجتهدی یکی از اینان بود .
مرحوم شیخ جعفر مجتهدی از اكابر عرفاي زمان ما بود او که سينه اي مملو از عشق ابا عبدالله و قلبی آکنده از معرفت داشت در ششم بهمن ماه سال هزار و سیصد و هفتاد وچهار به سراي باقي رحل اقامت کرد و به ملاقات معبود شتافت. روحشان شاد، یادشان در یاد .
پای درس استاد(2)
یا هم کیش تو اند یا هم جنس تو
فراز هایی از فرمان علی(ع) به مالک اشتر:
ای مالک! برای روزگار سختی چه ذخیره ای بهتر از نیکوکاری می توانی گذارد؟...
ای مالک! مهربان باش و رعیت را با چشمی پرعاطفه و سینه ای لبریز از محبت بنگر .زنهار! نکند ای چوپان که در جامه شبانی، گرگی خونخوار باشی و در لابلای پنجه های لطیف ، چنگالهای دلخراش و جانفرسا پنهان داری!
الا ای فرمانفرما! فرمانبران تو از دو صنف بیرون نیستند، یا مسلمانند که با تو یک کیش و یک دین دارند، و یا پیرو مذاهب بیگانه که با تو همنوع و هم جنسند.ای بشر، آنها هم بشرند.
ای مالک! تو بر مصر حکومت می کنی و امیرالمؤمنین بر تو ، ولی پروردگار بی همتا بر همه ما.
هرگز مگو که من مامورم و معذور، هرگز مگو که به من دستور داده اند و باید کورکورانه اطاعت کنم.هرگز طمع مدار که تو را کورکورانه اطاعت کنند.
تو اکنون بر تخت فراعنه خواهی نشست، و کشور مصر را به زیر فرمان خواهی آورد، و سپاه بیکران اسلام را در صحرای وسیع آفریقا سان خواهی دید. نکند این ابهت و حشمت تو را فراموشی آورد...
دادگاه ، خانه ملت است و قانون، حق عموم.در مقابل "قرآن" خویشاوندی و علاقه خصوصی هرگز موقعیت و احترام نخواهد داشت.
ای مالک! مبادا در حکومت تو خادم و خائن یکسان باشد.
الا ای پسر حارث! بدان که در هیچ کشور، مردم یکسان نتوانند بود. هم اکنون سازمان رعیت آن دیار را برای تو تشریح می کنم:
گروهی سرباز و سپاهیند، عده ای حکام و امرا،جمعی قضات، و طبقه ای بازرگان و پیشه ور، و پائین تر از همه این دسته ها ، مستمندان و تهدستان جای دارند که بلا می کشند و محنت می بینند. همواره شکسته دل و خسته پیکرند.
بیان روان احکام
گوش دادن به خنده زن نامحرم اگر موجب مفسده نباشد چه حكمى دارد و در صورتى كه مفسده داشته باشد چه حكمى دارد؟
در مواردى كه مفاسد خاصّى بر آن مترتب نشود مانعى ندارد.
استفتائات آیت الله العظمی مکارم شیرازی
معرفی سایت
http://www.hawzah.net
سایتی که پیش روی دارید یکی از قوی ترین سایتهای کشور در زمینه معارف دینی می باشد
با مرجعه به این سایت می توانید ار آخرین مقالات تفاسیر و حتی اخبار و اطلاعات مرتبط با امور دینی و حوزه های علمی کشور مطلع شوید. زندگینامه علما کتابخانه پرسش و پاسخ از دیگر امکانات این سایت است
معاویۀ دوم کیست؟
معاویة بن یزید بن معاویه ، معروف به معاویه دوم، در واقع سومین خلیفه از سلسلۀ بنی امیه است. معاویه دوم پس از پدرش یزید در صفر سال 64 به خلافت رسید.
او به نقلی چهل روز حکومت نمود و در همان مدت کوتاه افشاگری های زیادی نمود او بر منبر رفت و گفت ای مردم، جد من معاویه به جنگ با کسی پرداخت که به پیامبر نزدیک بود... او اولین مسلمان، اولین مؤمن و پسر عموی رسول خدا و پدر اهل بیت خاتم رسولان بود.
معاویۀ دوم با ذکر برخی از کردارهای جدّ و پدرش گفت: یزید اهل بیت(ع) را به شهادت رسانده، حرمت حرم را از بین برده و کعبه را آتش کشیده است. من حکومت شما را عهده دار نمی شوم، چرا که در حال شما وحال خود نگریستم و دیدم هنگامی که لایق تر از من برای حکومت هست، نه من شایسته خلافت بر شمایم نه خلافت شایسته من است، شما به کارتان آگاه ترید، هرکه را که دوست دارید برگزینید ودیگر خود دانید. سپس از منبر پایین آمد. او شدیدا می گریست و در منزل گوشه گیری نمود مادرش بر او نهیب زد. او را سرزنش می کرد و می گفت مایۀ آبرو ریزی ما شدی و حتی می گفت ای کاش لکۀ خون بودی و چنین مایه ننگ ما نبودی.
معاویه دوم در پاسخ گفت آری ای کاش لکه خونی بودم اما نام یزید بعنوان پدر بر من نبود.
مروان بن حَکم به او گفت: همچون عمر بن خطاب، شورایی معین کن.
اما او گفت: هیچ مسئولیتی را در این مورد نمی پذیرم.
معاویۀ دوم نیز مثل ابن عبدالعزیز که در هفته های پیش اشاره نمودیم، معلّمی پاک وشیعه داشته است.
معاویۀ دوم پس از مدت کمی از دنیا رفت گفته شده که او را بخاطر حق گویی هایش مسموم کردند.
سن او در این هنگام حدودا بیست تا بیست و یک سال بود و می دانیم این سنین اوج میل به مقام و شهوات است. او می توانست مثل پدر و پدر بزرگ خویش، حکومت ساختگی و باد آورده را بپذیرد و ظالمانه بر مردم حکم براند. در عوض از بهترین لذتهای مادی بهره ببرد کنیزکان و غلامان داشته باشد در قصر های با شکوه بیارامد و از لحظات زندگی اش لذت ببرد اما او معلمی فرهیخته داشت که او را از ستم و ستمگری دستگاه معاویه و یزید آگاه ساخته بود. تاریخ نمونه های دیگری هم از فرزندان آزاد اندیشی دارد که جا در جای پای پدر ظالم خویش نگذاشته اند. فرزند متوکل و فرزند عبدالعزیز از آنجمله بودند و قبلا به آنها اشاره کردیم. در این میان نقش تعلیم و بیدارگری آموزگاران و اندیشمندان در آگاه سازی نسلهای جدید، بارز است.
یزیدیان نیز وقتی پی بردند شجاعت معاویه دوم بخاطر معلم با وجدانش بوده آن معلم شیعه و شجاع را نیز زنده دفن کردند. و نیز گفته شده زبان از دهانش در آوردند. آری این بود پاداش گفتن حقایق!
گفته اند او مصداق آیة یخرج الحی من المیت؛ زنده را از مرده خارج می کند در بنی امیه می باشد.
با مرگ او تزلزل و اغتشاشی در دستگاه ستم امویان روی داد. افشاگریهای وی نیز که نوادۀ یکی از حاکمان مهم بنی امیه بود در افکار عمومی جهت یافتن حقیقت اثر گذارده بود. اما افسوس که این خلاء بلافاصله توسط مروان بن حکم پُر شد و از آن پس تا پایان حکومت بنی امیه حاکمانی آمدند که مروانیان نام گرفتند و به ستمگری های خویش همچنان ادامه دادند بی آنکه بترسند و متنبه شوند.
|