نبردی از جنس سخن
حضرت سجاد عليه السلام به دستور یزید به اسارت درآمده بود اما یزیدیان نمی دانند که اسارت آزادمردمان، خود گواهی دیگر بر حقانیتشان خواهد بود بیدار دلان اسیر چنگ ستم، حتی در محبس حاکمان ظالم نیز ساکت نمی نشینند و اعتراض و افشاگری خویش را ادامه می دهند.
بدین سان حضرت سجاد به یزید گفت به او فرصتی دهد تا در مسجد خطبه ای بخواند. يزيد تحت شرایطی بود که ناچار شد جواز دهد؛ روز جمعه که فرا رسيد يکی از خطباى مزدور را به منبر فرستاد و دستور داد هر چه می تواند به على و حسين عليهما السلام اهانت کند و در مدح شيخين و يزيد سخن بگوید، آن خطيب نان به نرخ روز خور هم اطاعت کرد.
امام سجاد عليه السلام خواست تا یزید به وعده ای که خود داده وفا کند و فرصت خطبه دهد، يزيد از وعده اش پشيمان شد و حتی قول خویش را هم اجرا نكرد
معاويه دوم، پسر يزيد که فردی متعادل بود به پدرش گفت: خطبۀ اين مرد چه تأثيرى دارد؟ بگذار هر چه مىخواهد، بگويد.
يزيد گفت: شما اين خاندان را نمى شناسید، آنان علم و فصاحت را از هم به ارث مىبرند، از آن ترسانم كه خطبه اش در شهر فتنه اندازد و گريبانگير ما گردد.
يزيد همچنان از قبول پيشنهاد سرباز می زد تا آنکه مردم که همواره تاب تحمل سانسور و اختناق را ندارند از يزيد با اصرار و اعتراض خواستند بگذارد امام سجاد عليه السلام منبر رود.
يزيد گفت: چنانچه وی منبر رود، فرود نمی آید مگر اينكه من و خاندان ابوسفيان را رسوا كرده باشد
به يزيد گفته شد: اين نوجوان چه می تواند بکند؟
يزيد گفت: او از خاندانى است كه در طفولیت كامشان را با علم برداشتهاند.
سرانجام بواسطه پافشارى مردمی که می خواستند از اخبار واقعی اطلاع حاصل کنند، يزيد مجبور شد موافقت کند تا امام خطبه بخواند و سخن بگوید.
آنگاه امام سجاد عليه السلام به منبر رفته و پس از حمد خدا خطبهاى افشاگرانه خواند خطبه آنچنان تحریک بر انگیز بود که مردم همگی گريستند.
آن حضرت در خطبۀ رسا و تاریخی خویش چنین فرمود:
اى مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا نموده و ما را به هفت ويژگى بر ديگران فضيلت بخشيده . خدا به ما عطا نمود: علم، بردبارى، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت ما را در قلوب مؤمنين قرار داد، و خدا ما را بر سایرین فضل داد به اينكه پيامبر بزرگ اسلام، صديق (امير المؤمنين على عليه السلام)، جعفر طيار، شير خدا و شير رسول خدا صلى الله عليه و آله (حمزه)، و امام حسن و امام حسين عليه السلام دو فرزند بزرگوار رسول اكرم صلى الله عليه و آله را از ما قرار داد.[همکنون] هر كس من را شناخت كه شناخت. و اما براى آنان كه مرا نشناختند با معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان مىشناسانم.
اى مردم! من فرزند مكه و منايم، من فرزند زمزم و صفايم، من فرزند كسى هستم كه حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب نمود، من فرزند بهترين طواف و سعى كنندگانم، من فرزند بهترين حج كنندگان و لبیک گويانم، من فرزند آنم كه بر بُراق سوار گردید، من فرزند پيامبرى هستم كه در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى سير كرد، من فرزند آنم كه جبرئيل وی را به سدرة المنتهى برد و به مقام قرب ربوبى و نزديكترين جايگاه مقام بارى تعالى رسيد. من فرزند آنکس هستم كه با ملائكه آسمان نماز گزارد، من فرزند آن پيامبرم كه پروردگار بزرگ به او وحى كرد، من فرزند محمد مصطفى و على مرتضايم، من فرزند كسى هستم كه بينى گردنكشان را به خاك ماليد تا به كلمه توحيد اقرار كردند.
من پسر آن كسى هستم كه برابر پيامبر با دو شمشير و با دو نيزه مىرزميد، و دو بار هجرت و دو بار بيعت كرد، و در بدر و حنين با كافران پیکار نمود، و به اندازه چشم بر هم زدنى به خدا كفر نورزيد، من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبيا و از بين برنده مشركان و امير مسلمانان و فروغ جهادگران و زينت عبادت كنندگان و افتخار گريه كنندگانم، من فرزند بردبارترين بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بيت پيامبر هستم، من پسر آنم كه جبرئيل او را تأييد و ميكائيل او را يارى كرد، من فرزند آنم كه از حرم مسلمانان حمايت نمود و با مارقين و ناكثين و قاسطين نبرد کرد و با دشمنانش مبارزه كرد، من فرزند بهترين قريشم، من پسر اولين كسى هستم از مؤمنين كه دعوت خدا و پيامبر را پذيرفت، من پسر اول سبقت گيرنده اى در ايمان و شكننده كمر متجاوزان و از ميان برنده مشركانم، من فرزند آنم كه به مثابه تيرى از تيرهاى خدا براى منافقان و زبان حكمت عباد خداوند و يارى كننده دين خدا و ولى امر او، و بوستان حكمت خدا و حامل علم الهى بود....
او جوانمرد، سخاوتمند، نيكوچهره، جامع خيرها، سيد، بزرگوار، ابطحى، راضى به خواست خدا، پيشگام در مشكلات، شكيبا، دائما روزهدار، پاكيزه از هر آلودگى و بسيار نمازگزار بود . او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسيخت و شيرازه احزاب كفر را از هم پاشيد. او داراى قلبى ثابت و قوى و ارادهاى محكم و استوار و عزمى راسخ بود وهمانند شيرى شجاع كه وقتى نيزهها در جنگ به هم در مىآميخت آنها را همانند آسيا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراكنده مىساخت. او شير حجاز و آقا و بزرگ عراق است كه مكى و مدنى و خيفى و عقبى و بدرى و احدى و شجرى و مهاجرى (3) است، كه در همه اين صحنهها حضور داشت.او سيد عرب است و شير ميدان نبرد و وارث دو مشعر (4) ، و پدر دو فرزند: حسن و حسين. آرى او، همان او (كه اين صفات و ويژگيهاى ارزنده مختص اوست) جدم على بن ابى طالب است .
قرآن
ان مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقه من تراب...(ال عمران:۵۹)
قران در بحث خلقت انسان گاه مبداء آن را خاک، و گاه آب و نطفه عنوان نموده.
در اینجا توجه به یک نکته ضروری است : وقتی خلقت همه انسانها از خاک عنوان گردد منظور توجه دادن به مبداء بعید پیدایش همه انسانها است یعنی اگر چه هر بشری از پدر و مادرخویش متولد گشته اما در نهایت، خلقت همۀ آنان ریشه در خاک دارد و مرتبط با خاک است.
قران کریم با اشاره به خلقت حضرت آدم (ع) و دیگر انسانها وجه جمع میان کیفیت خلقت آنها را ذکر نموده: بداء خلق الانسان من طین- ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهین(سجده:۷و۸) و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد سپس نسل او را از عصاره ای از آب بی قدر آفرید.
همچنین آیات دوازده تا چهارده سوره مومنون یاد آور شده که خلقت ابتدایی انسان از گِل بود اما در ادامه، آفرینش نسل انسان به شکل نطفه در رحم قرار داده شده است. در کنار آیات یاد شده آیات دیگری هم به مطلبی در خلقت اولیه انسان اشاره دارد نکته ای که هم می تواند در تحلیل کیفیت خلقت انسان مورد توجه قرار گیرد و هم به لحاظ اخلاقی توجه خاصی به بشر دهد این است که خداوند متعال می فرماید انسان را خلق کردیم در حالیکه قبل از آن چیزی نبود.
در آیه ای می فرماید: او لا یذکر الانسان انا خلقناه من قبل ولم یک شیئا (مریم:۶۷) - آیا انسان بخاطر نمی آورد که ما پیش از این او را آفریدیم در حالی که چیزی نبود؟! و در آیه ی دیگری می فرماید: هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا(انسان:۱) آیا زمانی طولانی بر انسان گذشت که چیز قابل ذکری نبود؟
اینگونه است که آدمی با اندکی اندیشه می تواند عظمت خلقت خویش و قدر و منزلت مخلوقی به نام انسان را در یابد.
|