پای درس استاد(1)
کلمات قصار، شیخ جعفر مجتهدی
*بی حرمتی به آل الله آدمی را عاقبت به شر می کند و محبت به آنها عاقبت به خیر .
*خدمت خالصانه به خلق خدا خصوصا به شیعیان و محبان آل الله راه دور و دراز مقصد را نزدیک می کند .
*اگر دلی را شکسته باشید هیچ عمل خیری نمی تواند شما را از پیامدهای آن نجات دهد .
*باید دیگران را به مقصد برسانیم تا به مقصد برسانندمان .
*محبت امام حسین علیه السلام محک ایمان است .
* هر كس كه نام آقا امام حسین (علیه السلام) را بشنود از میزان انقلاب خاطری كه پیدا میكند پایه ایمانش را میتوان فهمید .
*کوتاه ترین و مطمئن ترین راه، محبت اهل بیت و خدمت خاصانه به خلق خداست .
*گناه، حجاب میان خالق و مخلوق است . این آلودگی ها را به آب توبه بشویید .
*سالکی که طعم محبت اهل بیت (علیهم السلام) را نچشیده باشد به جایی نمی رسد .
* هر آینه که چشمانم را بر هم می نهم به همت مولایم همه عالم را مشاهده میکنم .
*حضرت ولی عصر (عج) بیشتر از من و شما بی قرار ظهورند .
یکی از خصلت های اساتید اخلاق و عرفان، اهمیت خاصی بود که برای اهل بیت(ع) و خاندان عصمت قائل بودندو عارف بزرگوار شیخ جعفر مجتهدی یکی از اینان بود .
مرحوم شیخ جعفر مجتهدی از اكابر عرفاي زمان ما بود او که سينه اي مملو از عشق ابا عبدالله و قلبی آکنده از معرفت داشت در ششم بهمن ماه سال هزار و سیصد و هفتاد وچهار به سراي باقي رحل اقامت کرد و به ملاقات معبود شتافت. روحشان شاد، یادشان در یاد .
پای درس استاد(2)
یا هم کیش تو اند یا هم جنس تو
فراز هایی از فرمان علی(ع) به مالک اشتر:
ای مالک! برای روزگار سختی چه ذخیره ای بهتر از نیکوکاری می توانی گذارد؟...
ای مالک! مهربان باش و رعیت را با چشمی پرعاطفه و سینه ای لبریز از محبت بنگر .زنهار! نکند ای چوپان که در جامه شبانی، گرگی خونخوار باشی و در لابلای پنجه های لطیف ، چنگالهای دلخراش و جانفرسا پنهان داری!
الا ای فرمانفرما! فرمانبران تو از دو صنف بیرون نیستند، یا مسلمانند که با تو یک کیش و یک دین دارند، و یا پیرو مذاهب بیگانه که با تو همنوع و هم جنسند.ای بشر، آنها هم بشرند.
ای مالک! تو بر مصر حکومت می کنی و امیرالمؤمنین بر تو ، ولی پروردگار بی همتا بر همه ما.
هرگز مگو که من مامورم و معذور، هرگز مگو که به من دستور داده اند و باید کورکورانه اطاعت کنم.هرگز طمع مدار که تو را کورکورانه اطاعت کنند.
تو اکنون بر تخت فراعنه خواهی نشست، و کشور مصر را به زیر فرمان خواهی آورد، و سپاه بیکران اسلام را در صحرای وسیع آفریقا سان خواهی دید. نکند این ابهت و حشمت تو را فراموشی آورد...
دادگاه ، خانه ملت است و قانون، حق عموم.در مقابل "قرآن" خویشاوندی و علاقه خصوصی هرگز موقعیت و احترام نخواهد داشت.
ای مالک! مبادا در حکومت تو خادم و خائن یکسان باشد.
الا ای پسر حارث! بدان که در هیچ کشور، مردم یکسان نتوانند بود. هم اکنون سازمان رعیت آن دیار را برای تو تشریح می کنم:
گروهی سرباز و سپاهیند، عده ای حکام و امرا،جمعی قضات، و طبقه ای بازرگان و پیشه ور، و پائین تر از همه این دسته ها ، مستمندان و تهدستان جای دارند که بلا می کشند و محنت می بینند. همواره شکسته دل و خسته پیکرند.
بیان روان احکام
گوش دادن به خنده زن نامحرم اگر موجب مفسده نباشد چه حكمى دارد و در صورتى كه مفسده داشته باشد چه حكمى دارد؟
در مواردى كه مفاسد خاصّى بر آن مترتب نشود مانعى ندارد.
استفتائات آیت الله العظمی مکارم شیرازی
معرفی سایت
http://www.hawzah.net
سایتی که پیش روی دارید یکی از قوی ترین سایتهای کشور در زمینه معارف دینی می باشد
با مرجعه به این سایت می توانید ار آخرین مقالات تفاسیر و حتی اخبار و اطلاعات مرتبط با امور دینی و حوزه های علمی کشور مطلع شوید. زندگینامه علما کتابخانه پرسش و پاسخ از دیگر امکانات این سایت است
معاویۀ دوم کیست؟
معاویة بن یزید بن معاویه ، معروف به معاویه دوم، در واقع سومین خلیفه از سلسلۀ بنی امیه است. معاویه دوم پس از پدرش یزید در صفر سال 64 به خلافت رسید.
او به نقلی چهل روز حکومت نمود و در همان مدت کوتاه افشاگری های زیادی نمود او بر منبر رفت و گفت ای مردم، جد من معاویه به جنگ با کسی پرداخت که به پیامبر نزدیک بود... او اولین مسلمان، اولین مؤمن و پسر عموی رسول خدا و پدر اهل بیت خاتم رسولان بود.
معاویۀ دوم با ذکر برخی از کردارهای جدّ و پدرش گفت: یزید اهل بیت(ع) را به شهادت رسانده، حرمت حرم را از بین برده و کعبه را آتش کشیده است. من حکومت شما را عهده دار نمی شوم، چرا که در حال شما وحال خود نگریستم و دیدم هنگامی که لایق تر از من برای حکومت هست، نه من شایسته خلافت بر شمایم نه خلافت شایسته من است، شما به کارتان آگاه ترید، هرکه را که دوست دارید برگزینید ودیگر خود دانید. سپس از منبر پایین آمد. او شدیدا می گریست و در منزل گوشه گیری نمود مادرش بر او نهیب زد. او را سرزنش می کرد و می گفت مایۀ آبرو ریزی ما شدی و حتی می گفت ای کاش لکۀ خون بودی و چنین مایه ننگ ما نبودی.
معاویه دوم در پاسخ گفت آری ای کاش لکه خونی بودم اما نام یزید بعنوان پدر بر من نبود.
مروان بن حَکم به او گفت: همچون عمر بن خطاب، شورایی معین کن.
اما او گفت: هیچ مسئولیتی را در این مورد نمی پذیرم.
معاویۀ دوم نیز مثل ابن عبدالعزیز که در هفته های پیش اشاره نمودیم، معلّمی پاک وشیعه داشته است.
معاویۀ دوم پس از مدت کمی از دنیا رفت گفته شده که او را بخاطر حق گویی هایش مسموم کردند.
سن او در این هنگام حدودا بیست تا بیست و یک سال بود و می دانیم این سنین اوج میل به مقام و شهوات است. او می توانست مثل پدر و پدر بزرگ خویش، حکومت ساختگی و باد آورده را بپذیرد و ظالمانه بر مردم حکم براند. در عوض از بهترین لذتهای مادی بهره ببرد کنیزکان و غلامان داشته باشد در قصر های با شکوه بیارامد و از لحظات زندگی اش لذت ببرد اما او معلمی فرهیخته داشت که او را از ستم و ستمگری دستگاه معاویه و یزید آگاه ساخته بود. تاریخ نمونه های دیگری هم از فرزندان آزاد اندیشی دارد که جا در جای پای پدر ظالم خویش نگذاشته اند. فرزند متوکل و فرزند عبدالعزیز از آنجمله بودند و قبلا به آنها اشاره کردیم. در این میان نقش تعلیم و بیدارگری آموزگاران و اندیشمندان در آگاه سازی نسلهای جدید، بارز است.
یزیدیان نیز وقتی پی بردند شجاعت معاویه دوم بخاطر معلم با وجدانش بوده آن معلم شیعه و شجاع را نیز زنده دفن کردند. و نیز گفته شده زبان از دهانش در آوردند. آری این بود پاداش گفتن حقایق!
گفته اند او مصداق آیة یخرج الحی من المیت؛ زنده را از مرده خارج می کند در بنی امیه می باشد.
با مرگ او تزلزل و اغتشاشی در دستگاه ستم امویان روی داد. افشاگریهای وی نیز که نوادۀ یکی از حاکمان مهم بنی امیه بود در افکار عمومی جهت یافتن حقیقت اثر گذارده بود. اما افسوس که این خلاء بلافاصله توسط مروان بن حکم پُر شد و از آن پس تا پایان حکومت بنی امیه حاکمانی آمدند که مروانیان نام گرفتند و به ستمگری های خویش همچنان ادامه دادند بی آنکه بترسند و متنبه شوند.
|