هفتاد و دو اقلیّتِ همیشه پیروز
* داستان یزیدها و میمون هایشان *
یزید میمونى داشت كه او را ابوقیس نامیده بود. این میمون را همیشه در كنار خود مى گذاشت و از کاسه شراب خود به او مى نوشانید. یزید مدعی بود این میمون یكى از یهودیان بنى اسرائیل است !!! گاه، این میمون را بر گردن خری كه برای مسابقه تعلیم یافته بود سوار مى كرد و به مسابقه مى فرستاد! یك روز این میمون در مسابقه پیش افتاد، یزید شاد شد و شعرى در تشویق آن حیوان سرود روزی از روزها نیز ابو قیس از خر می افتد و می میرد وقتى این میمون که محبوب حاکم بود مُرد. یزید اعلان عزای عمومی نمود. جناب پادشاه که بسیار غمگین شده بود فرمان داد جنازۀ میمون را كفن و دفن كنند و مردم برایش عزادارى بر پا نمایند.
یزید چون بطور کلی مادرش زنی صحرا نشين بود، اخلاق باديه نشينى داشت. او با سگ و ميمون انس و علاقه خاصی داشت.
*آنوقت که فاتحه اسلام را بايد خواند...
مسعودى در مروج الذهب مى نويسد: (يزيد) ميمون را لباس هاى حرير و زيبا بپوشانيد و در پهلو دست خود بالاتر از رجال كشورى و لشكرى مى نشاند
اين است كه امام حسين عليه السلام فرمود: و على الاسلام اذ قد بليت الامه براع مثل يزيد
آری براستی که فاتحه اسلام را بايد خواندوقتی میمون باز بیابان گردی چون یزید بر مردم حاکم شود.
بى تردید حکومت یزید بر اساس لیاقت و مشروعیت الهى و مقبولیت مردمى تشکیل نشد، چرا که او ویژگى هاى یک رهبر اسلامى را نداشت. مردم و به ویژه خردمندان جامعه یزید را مى شناختند و او را فاسق و فاقد مدیریت مى دانستند. حتى طرف داران معاویه نیز به این مطلب آگاهى داشتند و بر او خرده گرفتند. هنگامى که معاویه به «زیاد»، فرمان دار مدینه نامه نوشت که براى یزید بیعت بگیرد وى در جواب نوشت: یزید، مردى است که با سگ ها و میمون ها بازى مى کند و جامه هاى رنگارنگ مى پوشد و پیوسته شراب مى نوشد... اگر مردم را به بیعت وى بخوانیم به ما چه خواهند گفت؟
*فواید بیعت نکردن با رژیم ستمگر
و اما چرا آن جناب حتی با وجود اصرار ها و تهدید های فراوان، حاضر نشد حکومت خود ساخته و پوشالی یزیدیان را بعنوان حکومتی واقعی بپذیرد؟
باید گفت: بیعت نکردن حضرت حسین(ع) با حکومت جور و ستم، نامشروع بودن حکومت یزیدی را بیش از پیش اثبات می کرد. نیز این ذهنیت را میان مردم تقویت می کرد که نباید بواسطه ترس از قدرت کسی، حکومت ستمگرانه اش راپذیرفت.
مردم شهرکوفه بعد از بیعت نکردن حضرت حسین(ع) بود که از حضرت دعوت به حضور کردند. آنان مخالفت خود را با حکومت یزید رسما اعلام کردند و این خود اهمیت بیعت نکردن امام حسین را می رساند. چرا که بیعت آن حضرت پایه گذار ستم ستیزی شده بود و نقطه آغازی برای شکل گیری موج اعتراضات مردمی به حاکمان زورگو شد.
در حقیقت امام حسین پایه گذار مکتبی شد به نام مکتب ظلم ستیزی. ایشان شجاعت در برابر ستمگرانی که به زور می خواهند بر مردم حاکم باشند را به تاریخ آموزاند.
او به تاریخ آموزاند:
اینگونه نیست که اکثریت، همواره پیروز باشد حتی اگر بد باشد.
اینگونه نیست که اکثریت، همواره خوب باشد حتی اگر ستمگر باشد.
افزون بر اینها، بیعت نکردن امام حسین(ع) زمینه اعتراضات و قیام هاى بعدى را فراهم کرد.
«در نتیجه قیام حضرت سید الشهدا مردم متوجه شدند که بنى امیه، خلیفۀ به حقِ رسول خدا (ص) نیستند. این اولین خدمتى بود که حسین بن على (ع) با قیام خود انجام داد» (درپرتو آذرخش ص38 آیة اللّه مصباح)
بیعت فرضی حضرت حسین(ع) با یزیدیان دو فایده براى حکومتِ جور می داشت: یکى، زمینه بیعت و سکوت دیگران را فراهم مى کرد و دوم، موجب مشروع جلوه کردن حکومت جعلی و مزعوم یزیدیان مى شد.
بعد از مرگ معاویه، یزید به استان دار مدینه دستور داد که از امام حسین(ع) بیعت بگیرد. آن جناب که از ذریه رسول خدا بود شجاعانه فرمود: ما از خاندان نبوت و معدن رسالت و جاى گاه رفیع رفت و آمد فرشتگانیم، در حالى که یزید مردى است فاسق، مى گسار و قاتل بى گناهان؛ او کسى است که آشکارا مرتکب فسق و فجور مى شود. بنابر این هرگز شخصى چون من، با مردى همانند وى بیعت نخواهد کرد
عدم بیعت امام حسین (ع) در حقیقت موجب نابودى حکومت ستمگرانۀ امویان شد. بررسى تاریخ حکومت بنى امیه نشان مى دهد حکومت کوتاه آنان با مشکلات و بحران هاى فراوانى روبرو شد و دوام پیدا نکرد.
عباس محمود عقاد مى نویسد: «دست آورد دولت بنى امیه این شد که کشورى به آن وسعت و پهناورى، به اندازه عمر طبیعى یک انسان نپایید و از چنگشان بیرون رفت. امروزه که گذشته هر دو طرف را در ترازو مى گذاریم و حساب برد و باخت هر یک را مى سنجیم، پیروزمند روز کربلا (یزید) را مغلوب تر از مغلوب و شکست خورده مى بینیم و پیروزى را کاملاً با حریف او (امام حسین علیه السلام)مى یابیم
*واما امروز
شما ای همشهری عزیز و ای نماز گذار جمعه، خود قضاوت کنید: یزیدیان امروز کیانند؟ آنان که نماز جمعه را چهار شنبه می خواندند، کدو را همچون حیوانی، ذبح می کردند و خوراک مغز گنجشک طبخ می نمودند آیا امروز فرزندانی یا رهروانیندارند؟
طبق دستور مقامات عربستان، اطراف غار حراء چند قلاده ميمون دستآموز رها شده كه با زاد و ولد تعداد آنها زياد شده و چهره زشت و توهينآميزي به آن محل داده و باعث تحقیر زائران می شود. اين درحالي است كه در مقابل، شاهد ساخت بازارها و مراكز خريد مجللي هستيم كه انسان را ياد شهرهاي توريستي اروپا می اندازد.
آیا اقدام سران سعودي در توهين به محل نزول وحي الهي، یکی از نمونه های بارز پیروی سیرۀ یزیدیان نیست؟
شایسته است از مکتب سیدمان "حسین" درس همیشگی زیر بار ظالم نرفتن را بیاموزیم.
قرآن درس زندگی
اكثريت دليل پاكى نيست
قل لا یستوی الخبیث والطیب ولو اعجبک الکثره الخبیث
بگو : ناپاک و پاک برابر نيستند، هر چند فراوانی ناپاک تو را به اعجاب افکند پس ای خردمندان ، از خدای بترسيد ، باشد که رستگار گرديد
در واقع آنچه براى شناسائى خوب از بد (خبيث از طيب ) لازم است اكثريتِ كيفى است نه اكثريت كمى ، يعنى افكار قويتر و والاتر و عاليتر و انديشه هاى تواناتر و پاكتر لازم است نه كثرت نفراتِ طرفدار.
اين مساله شايد با مذاق بعضى از مردم امروز سازگار نباشد كه بر اثر تلقينات و تبليغاتى كوشش شده، هميشه تمايلات اكثريت را به عنوان يك مقياس سنجش نيك از بد بخورد آنها بدهند، تا آنجا كه باور كرده اند، حق يعنى چيزى كه اكثريت بپسندد، و خوب چيزى است كه اكثريت به آن مايل باشد در حالى كه چنين نيست(تفسیر نمونه)
جالب اینجاست که گاه، حتی اکثریت هم چیزی را نمی پسندد اما سیل تبلیغات، این را وانمود می کند که اکثریت فلان چیز را پسندیده.
خلاصه آنکه ملاك در ارزشها، حقّ وباطل است، تقوی است عقل است منطق است نه كثرت و قلّت.
لذا نبايد تمايلات و خواستههاى اكثريت را مقياس حقّ و عدالت پنداشت و حقيقت را همان چيزى تصوّر كرد كه اكثريت مىپسندند. و متأسّفانه راز نگونسارى بسيارى، در همه قرون و اعصار همين پندار بىاساس بوده و هست.(مجمع البیان)
آری اقلیت همواره ضعیف و دور از حق نیست بلکه در برخی موارد پیروز حقیقی نیز می باشد. و این ؛ در ماجرای کربلا آشکار است.
در نهضت حسین(ع) اقلیتی برحق وجود دارد که بر مسیر انسانیت است، اما به دلیل خونخوار و خونریز بودن طرف مقابل شکست ظاهری از آنشان است. اگر نیک بنگریم در می یابیم آنانکه از نظر عددی کمتر بودند از نظر ادله و براهین و مسندات عقلی و نقلی در اکثریتند، محبوبند و جاودانۀ تاریخ.
|